صاحب این قلم اواخر دهه شصت با حاج حسن آشنا شد. دفتر سیاسی سپاه محل این آشنایی بود. در آن زمان توفیق یار ما و ما رفیق(همکار) حاج حسن شدیم؛ با اینکه عمر این همکاری سه چهار سال بیشتر نبود-زیرا مرحوم حاج حسن به همراه آقای حاج حسین شریعتمداری به موسسه کیهان رفت- اما رفاقت ما طولانی شد.
حاج حسن به مفهوم کلاسیک و امروزی دانشگاه ندیده بود اما به طور قطع در حوزه تخصصی خودش از قریب به اتفاق دانشگاه دیدهها جلوتر و صاحب نظرتر بود؛ زیرا او به جای آشنا شدن با زوایای تأثیر گذار و مهم مربوط به عرصه فرهنگی انقلاب از طریق ایستادن در پشت ویترینهای موزهها و خیره شدن به آثار و کشفیات تاریخی با برداشتن بیل و کلنگ و زدن به دل کوه و صحرای فرهنگ، شخصاً به کشف مکشوفات خود پرداخت؛ برای همین به حق حاج حسن در حوزه تخصصیاش بسیار بسیار کم نظیر بود؛ تا آنجا که اگر از اهل فن خواسته شود نمونه و جایگزینی برای وی معرفی کنند، به سختی و مشقت خواهند افتاد و در نهایت هم معلوم نیست تا چه حدی موفق شوند.
حاج حسن کارشناس امور فرهنگی نبود؛ که اگر بود فقدانش چندان سنگین نمینمود و به انقلاب آسیب نمیزد؛ زیرا کارشناس فرهنگی به وفور وجود دارد؛ حاج حسن کارشناس خطوط و جریانهای فرهنگی بود که با برنامههای انحرافی و دشمنانه در دریای پر تنوع فرهنگ کشور و انقلاب غوطه ور بودهاند. غور وی در این عرصه و قدرت تشخیص و شم تیزش در شناسایی افراد، گروهها و تشکلهایی که با سوءنظر و هدفمند در بازار فرهنگ ایران جولان میدادند وی را از دیگران متمایز کرده بود.
حاج حسن از سالهای دور دردمندانه و با دغدغه نسبت به تحرکات فرهنگی دشمن در داخل و خارج علیه انقلاب، هشدار میداد و بارها و بارها گفت و نوشت که دشمن از این طریق در پی استحاله انقلاب و نظام است. بعدها که نشانههای به بار نشستن تلاش دشمن در گوشه و کنار قلمرو مادی و معنوی انقلاب آشکار شد، معلوم گردید که حاج حسن درست تشخیص و به جا هشدار داده بود و مسئولیت متوجه آنها شد که شنیدند و توجه نکردند.
حاج حسن اهل «مجادله و مجامله» نبود. بارها شاهد بودم که نظرش را میگفت و در صورت مخالفت فرد و افرادی با آن با اینکه نظرش درست بود با آنها وارد مجادله و بگو مگو نمیشد و در عین حال اهل «مجامله» هم نبود و نظرش را صریح و محکم بیان میکرد و در این باره دچار ملاحظه کاری نمیشد؛ زیرا معتقد بود، آنچه درست است باید گفته شود.
حاج حسن با اینکه به شدت درگیر و فرو رفته در کارهای تخصصیاش بود از چند سال پیش دریافته بود که انقلاب برای پاسداری از حریم فکر و اندیشه و فرهنگش که بیرحمانه به آن حمله شده نیازمند افراد و نیروهای جدید، جوان و تازه نفس است، از این رو شناسایی استعدادهای دارای انگیزه را نیز به برنامه فشردهاش اضافه کرده و از هر فرصت و موقعیتی برای شناسایی افراد جدید استفاده میکرد که به موفقیتهایی هم دست یافت و امروزه تعداد قابل توجهی از کسانی که در عرصه رسانه پرتلاش حضور دارند و برای انقلاب میدوند و قلم میزنند، از طریق حشر و نشر با حاج حسن پا به این مسیر گذاشتهاند.
حاج حسن همیشه و در هر زمانی از انقلاب و تهدیدات فرهنگی علیه آن میگفت، چه با او یک دقیقه را سر میکردی چه یک شبانه روز هم صحبت او بودی. اگر در این زمانهای کوتاه و بلند به دام کمند کلام وی میافتادی اگر با او مخالف هم بودی، سخنان دردمندانهاش در خلوتت هم تو را رها نمیکرد و مجبور بودی به آن بیندیشی و با آن زندگی کنی تا در زمانی نامعلوم، تسلیم آن شوی.
حاج حسن پرتلاش، خستگی ناپذیر و با ایمان و معتقد بود؛ آنچنان که مرگ فرزند نوجوانش کمرش را شکست اما ارادهاش را نه، آنچنان که بیماری سنگین چند ساله بدنش ر ا نحیف و لرزان کرد اما استحکام درونش را نه، آنچنان که در دوره دوم خردادیها هر آنچه طعن و لعن بود بر سر وی و حاج حسین شریعتمداری ریختند، همانهایی که برخیشان امروز به دریوزگی در دامن شیطان بزرگ افتادهاند، اما راسختر به کارش ادامه داد و استوار ماند و اجازه نداد هیچ یک از آنها رهزن راه روشنی شوند که وی با بصیرت و آگاهی آن را انتخاب کرده بود. ایمان وی به درستی انتخاب و کارش او را به انسانی تبدیل کرده بود که با شکار لحظهها آن را به خدمت کارش درمیآورد.
حاج حسن یک ویژگی دیگر هم داشت؛ هر گاه در جایی تو را میدید و احساس میکرد با گفتن به تو یا شنیدن از تو چیزی عاید انقلاب میشود، عادتاً میگفت: سری به ما بزن! و امروز این حسرت جبران ناشدنی برای صاحب این قلم باقی است که حدود یک سال پیش از چند طریق پیام داد که برای کاری به دیدنش بروم اما اهمال کاری اجازه این ملاقات را نداد و حال سوگمندانه باید از اویی بنویسیم که دیگر در میان ما نیست تا دوباره و دوباره از او بشنویم: سری به ما بزن! روحش شاد که با دغدغه انقلاب و عشق به رهبری و در سایه پرچم نظام اسلامی اربعینی شد.
**رضا گرمابدری